مرددziyade vali  harfayi hast tush ke khube  bekhun  

 

// نامه سهراب پنجاه سال پیش به شاگرد و دوستش نازی

 

«نازی
...ما بزرگ شده ایم و کارهای بزرگ در خور ماست. سنگ، انسان معمولی، گلدان... نه، اینها مال بچه هاست. وقتی بچه بودیم.

نقاشی ما از اینها پُر بود. حیف از نگاه ما که روی این چیزها بنشیند. پس در پی سرمشق برویم، در پی Mythها مثلا سن فرانسوا آدم بزرگی ست و درست به کار ما میخورد. مگر ما از Giotto چه کم داریم؟

شورِ مذهبی، ایمان، عشق، معرفت... نه، اینها لازم نیست.

در قرن آزادی بیان هستیم و حق داریم از همه چیز حرف بزنیم. قدیمی ها از تجربه شخصی حرف میزدند، ما نباید بزنیم. نیازی نیست که طعم سرگردانی را چشیده باشیم تا "یهودی سرگردان " را تصویر کنیم. کافی ست یک روز در اتاق بنشینیم و تصمیم بگیریم. آن وقت می توانیم دست به کار شویم. چه زمانه ی خوبی!
یک زمانی بود آدم ها خیال می کردند یک گنجشک برای تمام آسمان بس است. چه آرزوی کوچکی داشتند. آدم هایی پیدا می شدند که تمام عمر عاشق می ماندند. چه حوصله ای.

خوشا به حال ما که با چند قدم از روی همه چیز رد می شویم. بی آن که دعایی خوانده باشیم، روی دیوار کلیسا نقاشی می کنیم، به همان سبک‌باری که رفته ایم بر می گردیم و یقین داریم که برای مذهب نمره خوبی خواهیم گرفت. مثل زنبور عسل نه، مثل پروانه روی تجربه ها بنشینیم و برخیزیم. تنهایی، مراقبه ، شور، حال ،عشق... از هر کدام اندکی بچشیم، هیچ چیز نباید زیاد وقت ما را بگیرد.

لئوناردو بیکار بود که یکسال یک پرده را می ساخت. فرا انجلیکو بیچاره یک عمر ایمان مذهبی داشت. برای ما چند روز کار مذهبی (آن هم بدون ایمان) کافی است. چه عصر درخشانی!

مسافرت آسان شده هنر هم باید آسان شود. می گویند در قدیم دود چراغ می خورده اند و استخوان خورد می‌کرده اند.
چه رسم های عجیب و غریبی داشته اند. چه خوب شد که ما در این روزگار متولد شده ایم. تازه ما فقط نقاش نیستیم، پاسدار آداب و رسوم هم هستیم. اصل این است که روی سطح همگانی زندگی باشیم. اما چون لحظه های ظریف هم باید داشت، پس باید نقاشی هم کرد، پیانو هم زد ، آواز هم خواند.

سزان برای تشییع جنازه مادر خود نرفت تا یک روز از کار عقب نماند. ما چون همیشه جلو هستیم، آسان از کار دست میکشیم. سزان سیب ها را تماشا می کرد. اما این روزها تماشای سیب رسم کهنه ایست. (هستند کسانی که این روز ها ویتامین سیب را می بینند زنده Abstraction).

تازه تماشای سیب وقت می خواهد و تماشا با شتاب زندگی ما ناسازگار است. پایه ی کارها بر هم چشمی ست. اگر برای تماشای سیب درنگ کنیم، همکار ها جایزه را خواهند برد. پس برویم دیگ زودپز احساس بخریم. و در زمان کوتاه میز زندگی خود را با خوراک های رنگ برنگ بیاراییم...!»



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[ دو شنبه 5 خرداد 1393 ] [ 7:2 بعد از ظهر ] [ PH.mehdi ]
[ ]